شهریار | پدر
Description
▨ نام شعر: پدر
▨ شاعر: شهریار (سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی)
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
___________
دلتنگ غروبي خفه بيرون زدم از در
در مشت گرفته مچ دست پسرم را
يا رب به چه سنگي زنم از دست غريبي
اين کله پوک و سر و مغز پکرم را
هم در وطنم بار غريبي به سر ودوش
کوهي است که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنين بال و پرم را
رفتم که بکوي پدر و مسکن و مالوف
تسکين دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم بسر راه همان خانه ومکتب
تکرار کنم درس سنين صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم ازدل
زان منظره باري بنوازد نظرم را
کانون پدر جويم و گهواره مادر
کانون هنر جويم و مهد هنرم را
تا قصه رويين تني و تير پراني است
از قلعه سيمرغ ستانم سپرم را
با ياد طفوليت و نشخوار جواني
ميرفتم و مشغول جويدن جگرم را
پيچيدم از آن کوچه مانوس که درکام
باز آورد آن لذت شير و شکرم را
افسوس که کانون پدر نيز فروکشت
از آتش دل باقي برق و شررم را
چون بقعه اموات فضايي همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته است و برخ گردنشسته
يعني نزني در که نيابي اثرم را
در گرد و غبار سر آن کوي نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را
مهدي که نه پاس پدرم داشته زين پيش
کي پاس مرا دارد و زين پس پسرم را
اي داد که از آن همه يار و سر وهمسر
يک در نگشايد که بپرسد خبرم را
يک بچه همسايه نديدم به سرکوي
تا شرح دهم قصه سير و سفرم را
...
رفتم که به کوی پدر و مسکن و مالوف تسکین دهم آلام دل جان به سرم را
این صدای خود استاد شهریاره؟